سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://up.p30room.ir/uploads/13696855421.jpg
نوجوانی شهید علی اکبر رحمانیان
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 3:21 عصر

تازه از مدرسه برگشته بود . آمد پیش من و گفت: مادر، اگه یه چیزی بخوام، برام می خری؟  با خودم گفتم؛ حتماً دست دوستاش یه چیزی - خوراکی ای دیده، دلش کشیده. گفتم بگو مادر.  چرا نخرم!

گفت: کتاب نهج البلاغه می خوام.  اون موقع (دوران طاغوت ) کم کسی پیدا می شد اهل قرآن و نماز باشه، چه برسه به نهج البلاغه!  هر طوری بود بعد از چند روز ، مقداری پول جور کردم و بهش دادم.  وقتی از مدسه آمد، دیدم در پوست خودش نمی گنجه ؛ کتاب بزرگی دستش بود، فکر نمی کردم برا خوندنش وقت بذاره؛ اما از اون روز به بعد، همیشه باهاش بود؛ حتی توی جنگ.   (دو قلوهای جنگ، ص 72 )

دوران طلائی



کلمات کلیدی : نهج البلاغه
 
 

شارژ ایرانسل

فال حافظ

Free counter and web stats